وقتی شخصیت ما بیمار می شود!
گاهی همین طور که مثلا یک صفت «برون گرایی» بهنجار دارد در شخصیت شکل می گیرد، یک صفت نابهنجار مثل «وابستگی بیش ازحد»، «خودشیفتگی» یا «آزارگری» هم ذره ذره در ما شکل می گیرد. این صفت ذره ذره شکل گرفته شده با خودش رفتارهایی تولید می کند که در بزرگسالی، یعنی بعد از هجده سالگی اسم شان می شود اختلال شخصیت. اختلال شخصیت آن قدر عمیق و مزمن است که درمانش باتلاق روان درمانی است. البته در سال های اخیر، برای روان درمانی این اختلال ها هم درمان های اختصاصی به وجود آمده است؛ اما به هرحال هنوز یک مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته به راحتی یک مبتلا به افسردگی روان درمانی نمی شود. در این مطلب می خواهیم شما را با اختلال های شخصیت آشنا کنیم.
اگرچه در طبقه بندی جدید بیماری های روان شناختی که سال گذشته منتشر شد، این طبقه بندی تغییر کرده است؛ اما پیچیدگی و تخصصی بودن طبقه بندی جدید باعث شد ما طبق همان طبقه بندی قبلی و البته رایج، در یک سری الگوهای رفتاری ریشه دار و انعطاف پذیر حرف می زنیم که انگار همیشه و همه جا وجود دارند و شروع آن از نوجوانی یا اوایل بزرگسالی است.
1- اختلال شخصیت پارانوئید
حتما شما هم شنیده اید می گویند فلانی پارانوئید است. یعنی انگار به عالم و آدم شک دارد. حالا فرض کنید یک نفر همیشه و همه جا این رفتار را نشان دهد. آن هم نه در حد یک شوخی زبانی که ما باهم می کنیم. او واقعا به همه چیز بدگمان است. معلوم است که این آدم ها زندگی را برای دور و بری ها و مخصوصا همسرشان زهر می کنند. حتما شما هم حدس می زنید که بیشتر مبتلایان به این بیماری مردها هستند، در همه جای دنیا، آنها فکر می کنند بیشتر مردم دارند سرس کلاه می گذارند، بدون این که دلیل کافی داشته باشند.
آنها خیلی دیر صمیمی می شوند یا اصلا صمیمی نمی شوند؛ چون می ترسند اطلاعاتی که در هر رابطه صمیمانه به هر حال منتقل می شود، علیه خودشان به کار رود. برای مبتلایان به اختلال شخصیت پارانوئید پشت هر اظهار نظر خنثایی یک معنی پنهان تحقیرکننده یا تهدیدکننده وجود دارد. آنها همیشه ناخشنود و کینه ای اند. اما چیزی که آنها را به روان درمانی می کشاند، شک مزمنی است که به همسرشان دارند. بعضی از مبتلایان به این اختلال شخصیت، بیماری شان شدت می یابد به اسکیزوفرنی تبدیل می شوند. یک بیماری روانی که در آن دیگر بیمار رابطه ای با واقعیت ندارد.
2- اختلال شخصیت اسکیزوئید
نام این اختلال را احتمالا کمتر از بقیه شنیده اید، شاید چون مبتلایان به این بیماری آن قدر انزوا را ترجیح می دهند که حتی نام بیماری شان پرآوازه نیست. آنها خیلی واضح از تعامل های انسانی ناراحت می شوند، برای همین ترجیح می دهند شغل هایی را انتخاب کنند که در آن کمترین تعامل با انسان ها وجود داشته باشد. بعضی از آنها به همین خاطر شب کار می شوند. آنها نه میلی به رابطه صمیمانه دارند، و نه از رابطه صمیمانه لذت می برند.
همیشه فعالیت های انفرادی را ترجیح می دهند، هیچ دوست مورد اطمینانی ندارند، تعریف و تمجید دیگران برایشان علی السویه است و از همه اینها غیرقابل تحمل تر، «سردی هیجانی» آنهاست. صورت آنها مثل یخ است. نه لبخندی، نه اخمی و نه هیچ تغییر آب و هوایی دیگر در سرزمین چهره شان دیده نمی شود؛ بی تفاوت بی تفاوت البته کنار همه اینها، کافی است که یک مسیر انفرادی بدون نیاز به تعامل به آنها نشان دهید. مثلا سرمایه گذاری برای دانش ریاضی، نجوم، یا سبک زندگی گیاه خواری آنها تا تهش می روند.
3- اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
اگر انزوا کلید واژه فهم اسکیزوئیدها باشد، اسکیزوتایپال ها را با «عجیب و غریب بودن» باید شناخت، عجیب و غریب بودن همه چیزشان. آنها به شدت خرافاتی، معتقد به غیب بینی و تله پاتی و حس ششم هستند. وقتی با آنها حرف می زنید معمولا چیز زیادی سر در نمی آورید از بس که مبهم، استعاری یا با شرح و تفصیل حرف می زنند، یا بیش از حد حاشیه می روند. آنها یک دفعه در مراسم خشم می خندند یا در مراسم شادی گریه می کنند؛ یعنی به اصطلاح روانشناسان، عاطفه شان نابه جاست. همه اینها یک طرف؛ ظاهر و پوشش عجیب و غریب و نامتعارف شان یک طرف دیگر. جالب این جاست این آدم ها در جمع اضطراب دارند، نه به خاطر اینکه اعتماد به نفس ندارند، بلکه به این خاطر که به جمع بدگمانند و از جمع می ترسدند. این بیماری گاهی پایان خوشی مثل ازدواج و شغل ثابت دارد و گاهی به اسکیزوفرنی منتهی می شود.
4- اختلال شخصیت ضداجتماعی
شما هم احتمالا اصطلاح آنتی سوشیال یا سایکوپات یا ترجمه فارسی اش، شخصیت ضداجتماعی را شنیده اید. مخصوصا در ماه های اخیر که اتفاق تلخ اسیدپاشی در اصفهان افتاده است. نصف بیشتر زندان ها را افرادی مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی پر کرده است. برای آنها چیزی که مهم نیست، حقوق دیگران است. آنها فریبکار، حقه باز، دارای اسم های مستعار و جعلی بسیار و کلاهبردارند. برای آنها سخت است که درست برنامه ریزی کنند. برای همین یک باره عمل می کنند. آنها تحریک پذیر و هرلحظه آماده دعوا هستند. همه اینها یک طرف، این که آنها احساس پشیمانی نمی کنند یک طرف دیگر. مبتلایان به این بیماری می توانند پشت نقاب فرزانگی، حتی روان درمانگران را به اشتباه بیندازند.
5- اختلال شخصیت مرزی
«ناپایداری» کلید فهم بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی است. همه زندگی روانی آنها ناپایدار است. هیجان شان، رفتارشان و حتی فکر خودشان در مورد خودشان. معلوم است که روابط این آدم ها با دیگران هم ناپایدار است. آنها مدام تلاش می کنند که طرد نشوند. البته طرد لازم نیست واقعا اتفاق بیفتد. خودشان در ذهن خودشان طرد می آفرینند. آنها یک روز شما را با تعریف های شان به عرش اعلی می برند و روز دیگر، آن قدر شما را بی ارزش می دانند که شاخ تان در می آید. برای همین مبتلایان به این اختلال، کابوس روانشناس ها هستند. احساسی که آنها در مورد خودشان دارند یک روز مثبت مثبت است و یک روز منفی منفی. آنها گاهی بی پروا خرج می کنند، مواد مصرف می کنند، بی ملاحظه می خورند یا رفتارهای پرخطر جنسی انجام می دهند. احساس پوچی، خشمگینی های یکدفعه ای و شدید و تهدید به خودکشی و خودزنی کلکسیون رفتارهای این اختلال را تکمیل می کند.
6- اختلال شخصیت نمایشی
«نمایشگری» کلید فهم اختلال شخصیت نمایشی است. اختلالی که همان طور که حدس می زنید در زن ها بیشتر یافت می شود. مبتلایان به این بیماری به شدت احساساتی و توجه طلب اند. اگر در مرکز توجه نباشند رنج می کشند. احساسات شان سطحی و تغییرپذیراست، همیشه از ظاهرشان برای جلب توجه استفاده می کنند، حرف های شان کلی است و همیشه پر از شایدهای عجیب و غریبند. خودشان را خیلی زود دخترخاله و پسرخاله می دانند و در کنار همه اینها، به راحتی تحت تاثیر موقعیت ها یا افراد قرار می گیرند.
7- اختلال شخصیت خودشیفته
مبتلایان به اختلال شخصیت خودشیفته را متاسفانه ما می شناسیم. آنها خودشان را بیش از حد مهم می دانند. در خیالتشان در موفقیت های عجیب و غریب، قدرت، استادی و دوست داشتنی بودن در حد نامحدود رسیده اند. آنها فکر می کنند آدم های منحصر به فردی هستند که موسسات خاصی آنها را می فهمند. همیشه احساس می کنند استحقاق این را دارند که برخورد رضایت بخشی با آنها بشود. آنها نمی توانند خودشان را جای دیگران بگذارند. همیشه یا حسودی می کنند، یا فکر می کنند مورد حسادت دیگرانند. معلوم است ته این رفتارها می شود استثمارگری در روابط و حرف ها و رفتارهای پرافاده.
8- اختلال شخصیت مردم گریز
مردم گریزها برخلاف اسکیزوئیدها دل شان می خواهد دیگران به آنها تضمین دهند که ترکشان نمی کنند. خرده نمی گیرند و انتقادی نمی کنند، در غیر این صورت ترجیح می دهند در انزوا بمانند. به همین خاطر شغل هایی انتخاب می کنند که در آن با دیگران رودررو نشوند. فقط با کسانی که خیلی دوستش دارند ارتباط برقرار می کنند، در روابط محدود صمیمانه هم از ترس و تحقیر و طرد، حساب شده رفتار می کنند و خودشان را بی عرضه، حقیر و بی جاذبه می دانند. آنها یا ریسک نمی کنند یا اگر اجبارا در محیط جدیدی قرار گرفتند، خیلی مهارشده عمل می کنند.
9- اختلال شخصیت وابسته
همان طور که از اسم این بیماری بر می آید، مبتلایان به اختلال شخصیت وابسته، همیشه خودشان را به دیگران می چسبانند تا نیازهای شان برآورده شود. آنها بدون توصیه های دیگران در تصمیم گیری در موقعیت های روزمره مشکل دارند. مسوولیت زندگی خودشان را به دوش دیگران می اندازند، به خاطر این که می ترسند دیگران تاییدشان نکنند. مخالفت نمی کنند و طرح های زندگی خودشان را بدون نظر دیگران نمی ریزند. در تنهایی احساس درماندگی می کنند و به محض قطع شدن یک رابطه صمیمانه، در رابطه صمیمانه دیگر غرق می شوند تا مبادا تنها بمانند.
10- اختلال شخصیت وسواسی- اجباری
مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی اجباری، به آن شکلی که در ذهن تان است وسواس ندارند، آنها بیش از حد قاعده دارند. برای آنها جدول ها و فهرست ها و جزئیات، مهم تر از ذات کار است. آنها آن قدر کمال گرا هستند که کارشان به انجام نمی رسد. چون آن کمالی که در ذهن آنهاست انجام شدنی نیست. خودشان را آن قدر غرق کار می کنند که روابط دوستانه و تفریح ندارند، اخلاق انعطاف ناپذیری دارند. چیزها را دور نمی اندازند و سرسخت و یک دنده اند. از همه اینها بدتر، هم برای خودشان و هم برای دیگران، این است که کارها را به دیگران نمی سپارند.
سعید بی نیاز، کارشناس ارشد روان شناسی بالینی
نظر دهید